آنچه حدوثش بر ما ناخوشایند است، وجوه مختلفی دارد. برای من ابتدا شیون و زاری، سپس سوگ است.
سوگ، سنگین و سیاه و در هم تنیده،گلولهای را ماند که در یک چرخش ابدی تشویش را در جان هر لحظه به شیوهای نو و متفاوت از دمی پیش زنده نگه میدارد. سوگ وماً با اشک قرین نیست با سنگینی همراه است با ناتوانی پاها از رفتن و دست در نوشتن؛ با عجز در گفتن و گرهای در گلو. شایدسوگ بیضرر ترین برهه در این روند باشد. فرد سوگوار هیچ ندارد جز نگاهی خیره و مات.
هیچکس نمیداند سوگ چقدر میماند یا چه چیز به سوگواری ما پایان میبخشد اما سوگواری که بگذرد، خشم جایگزینش میشود. س تمام میشود و آنگاه طوفانست که برمیخیزد.
درباره این سایت